( 1900)گفت خود تو جبرئیل رحمتی؟ |
|
یا خدایی که ولی نعمتی؟ |
( 1901)ای مبارک ساعتی که دیدیم |
|
مرده بودم جان نو بخشیدیم |
( 1902)تو مرا جویان مثال مادران |
|
من گریزان از تو مانند خران |
( 1903)خر گریزد از خداوند از خری |
|
صاحبش در پی ز نیکو گوهری |
( 1904)نه از پی سود و زیان میجویدش |
|
لیک تا گرگش ندرّد یا ددش |
( 1905)ای خنک آن را که بیند روی تو |
|
یا درافتد ناگهان در کوی تو |
( 1906)ای روان پاک بستوده تو را |
|
چند گفتم ژاژ و بیهوده تو را |
( 1907)ای خداوند و شهنشاه و امیر |
|
من نگفتم جهل من گفت آن مگیر |
( 1908)شمهای زین حال اگر دانستمی |
|
گفتن بیهوده کی تانستمی |
( 1909)بس ثنایت گفتمی ای خوشخصال |
|
گر مرا یک رمز میگفتی ز حال |
( 1910)لیک خامش کرده میآشوفتی |
|
خامشانه بر سرم میکوفتی |
( 1911)شد سرم کالیوه عقل از سر بجست |
|
خاصه این سر را که مغزشکمتر است |
( 1912)عفو کن ای خوبروی خوبکار |
|
آنچه گفتم از جنون اندر گذار |
( 1913)گفت اگر من گفتمی رمزی از آن |
|
زهرهْ تو آب گشتی آن زمان |
( 1914)گر تو را من گفتمی اوصاف مار |
|
ترس از جانت برآوردی دمار |
( 1915)مصطفی فرمود اگر گویمبه راست |
|
شرح آن دشمن که در جان شماست |
( 1916)زهرههای پردلان هم بردرد |
|
نی رود ره نی غم کاری خورد |
( 1917)نه دلش را تاب ماند در نیاز |
|
نه تنش را قوت روزه و نماز |
( 1918)همچو موشی پیش گربه لا شود |
|
همچو بره پیش گرگ از جا رود |
( 1919)اندر او نه حیله مانَد، نه روش |
|
پس کنم ناگفتهتان من پرورش |
جبرئیل رحمت: یعنی واسطهای که رحمت خدا را میآورد.
ولینعمت: کسی است که عهدهدار سرپرستی و رساندن احتیاجات دیگری باشد.
لیک تا گرگش ندرّد: نظیر آن، حکایتى است که جامى از رفتار موسى (ع) با برّه به نظم در آورده است و در پایان داستان گوید:
کوشش من که در قفاى تو بود نز براى خود از براى تو بود
گر تو را با تو واگذاشتمى لطف خویش از تو باز داشتمى
بهر گرگ و پلنگ خون آشام طعمه چاشت مىشدى یا شام
(سلسلة الذهب، ص 5)
در کوى افتادن: آشنا شدن.
روان پاک:کنایه از فرشتگان. و در آن اشاره است به آیه «وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ»[1]
آشوفتن: غضب کردن، خشمگین شدن.
خواهم که بدانم من جانا تو چه خود دارى باز از چه بر آشوبى باز از چه بیازارى
(منوچهرى)
خامش کرده میآشوفتی: یعنی بیآن که چیزی بگویی آشوب برپا میکردی و خشم خود را نشان میدادی.
کالیوه: به معنای گیج و منگ، سر گشته است.
مصطفى فرمود: اشاره به حدیثى است که انقروى آن را چنین نقل کرده است « لو تَعلَمُونَ ما أعلَمُ لَبَکَیتُم کَثِیراً وَ لَضَحِکتُم قَلِیلاً وَ ما أکَلتُم طَعاماً عَلى شَهوَةٍ أبَداً وَ لا شَربِتُم شَراباً عَلى شَهوَةٍ أبداً وَ لاَ دَخَلتُم بَیتاً تَستَظِلُّونَ فِیهِ وَ لَمَررتُم عَلَى الصُّعُداتِ تَلدِمُونَ صُدُورَکُم وَ تَبکُونَ عَلَى أنفُسِکُم: اگر مىدانستید آن چه مىدانم بسیار مىگریستید و کم مىخندیدید و خوردنى را از روى اشتها نمىخوردید و نوشیدنى را از روى اشتها نمىنوشیدید و به خانهها در نمىشدید که در سایه آن در آیید و بر گردنههاى دشوار مىگذشتند و سینههاى خود را بر آن مىکوفتید وبرخود می گریستید.» این روایت در سنن ابن ماجه با کمی تفاوت آمده است.[2]
شخص رهیده از خطر مرگ، به امیر می گوید: تو مانند مادران مهربان مرا دنبال میکردی که رنجی را از من بزدایی، ولی من مانند الاغ از دست تو فرار میکردم. این سخنان کسی است که بر حسب باطن، گرفتار مار نفس امّاره است. آنکه یکهتاز میدان ارشاد و هدایت است، به نفس، ریاضت میدهد تا جانش از خطر آن نفس مار صفت رهایی یابد. کلام مولانا یادآور این حدیث نبوی است که: «اعدی عدوّک نفسک التی بین جنبیک»؛ سرسختترین دشمن شما نفس شماست که در شما جای گرفته است. بنابراین منظور مولانا از این تمثیل همانگونه که اشاره شد این است که اولیاى حق اگر کارى کنند یا تکلیفى دشوار بر سالکان نهند برای آن است که بدانند که آن تکلیف دشوار به سود آنان خواهد بود. چنان که عبادت رنجى است برای مکلف ، لیکن او را به خدا نزدیک می کند. و یا پرداخت مال به مستمند نقصانى است به ظاهر، اما دارنده مال را از گزند تهاجم گرسنگان مصون مىدارد. همچنین هر یک از اعمال واجب را هم در این جهان سودى است، چه رسد به پاداشها که خدا در آخرت براى گزارنده نهاده است و نجاتى است از عذابى که براى نافرمانان آماده است، اما مصلحت چنان است که پیمبران شَمّهاى از آن را با مکلّفان باز گویند چرا که اگر تمام گفته شود تاب شنیدن را نخواهند داشت.
[1] - سوره بقره، آیه30
[2] - (سنن ابن ماجه، حدیث 4190، و نگاه کنید به: سنن دارمى، کتاب رقاق، باب لو تعلمون ما اعلم)
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |